از سر شب تا خود صبح حتی یه دقیقه هم باد قطع نشد؛
حلق و دهان و چشم و بینی و مجاری تنفسی و مجاری گوارشی مون پر شد از شن و ماسه و خاک و خاشاک و رمل و گرد و خاک؛
قرار نبود باد باشه ولی شد دیگه... تا دلتون بخواد فقط خاک خوردیم؛
قیافه های در هم ریخته بعد از یک شب بیداری و دست و پا زدن توی شن و ماسه کویر دیدنی شده.
شما خاک خوردید فکر کنم تلسکوپ هم یکی از بچه هارو خورده.سر بنده خدااز تو شکم تلسکوپ پیداست.
تیوب لکسه عزیز... تیوب لکس... میفهمی؟
لعنته خدایان برتو...من کلانتر محله ام میفهمی؟؟؟من باید بدونم...حالا تو هارد میخوای دیگه؟؟؟؟...
تو ام با اون هارد دادنت... والابوخودا...
اون دوست عزیزی که در انتهای صف هستند و وارد تلسکوپ شدند چه کسی هستند؟؟؟؟؟؟
آخه به تو چه که اون کیه؟
ایشششش... فوضول...
شب رصدی یکی از بهترین ساعت های زندگی آدمه*خیلی خوبه*
آره همینطوره ... البته بیشتر برای منجمها...
شما هم تپّه های شنی هستید دیگه...
از خاکیم و به خاک بر میگردیم...
(چه عارفانه)...