در دایره ی وسطی که دست نخورده مانده، پایه ی تلسکوپ قرار داشته
و جاپاهای اطراف که به خاطر تردد زیاد، خاک زیرش نرم شده، خبر از یک شب پر تلاش برای رصد اجرام آسمانی می دهند.
توی این موقع ها یادم میاد که چشمهای پف کرده ام به من هی غر می زنند میگند:
آهای رصدگر... بیا برو بگی بخواب... دیشب تاحالا بیدار بودن بسه...
خداییش من اگه رصدگر بودم تو کارم پیشرفت می کردم.
من تقریبن هیچ شبی زودتر از ساعت سه نمی خوابم. حالا یه فنجون قهوه ی تُرک هم که ضمیمه ش بشه تا خودِ صبح بازدهی دارم!
خب برید دنبالش رصدگر بشید...
بزرگترین تلسکوپ کشور توی شیرازه...
من فقط دوشب رصدی داشتم تا حالا ....که توش کارم از غر زدن چشمام گذشته بود....سرم گیج میرفت....ولی بیخوابی شیرینی بود*
انشاا... بازم شبهای رصدی.