تاحالا بیش از ۵۰ تور رصدی برگزار کردم ...
توی همشون بهم خوش گذشته اما همیشه ضد حال؛ این حمل و نقل تلسکوپای سنگین و بزرگ بوده که همیشه خسته مون می کنه...
بردنش به یه بدبختی؛ برپاکردنش به سختی؛ جمع کردنش همراه با خستگی یه شب رصدی؛ برگردوندنش هم که مصیبته؛
و البته کمر دردی که همیشه بعد از برپایی یه رصد به سراغ من میاد ...
.
عینک من هم چه قدر به این منجم جوان (امیرحسین) میاد ...
ضمنا اون کارتن قهوه ای با یکی از پایه ها برای تلسکوپ شخصی بنده ست...
انصافا حمل تلسکوپ مشکله...
کاملا حق دارید..
برای رسیدن به علاقه مون مجبوریم این مشکلاتو تحمل کنیم...
به امید احداث یه رصدخونه ی ثابت.
درود بر شما و اعضایِ تورتون.
خدا قوّت.
خب چرا کارها رو تقسیم نمی کنید که انقدر بهتون فشار بیاد کمر درد بگیرید؟
این یه هشدارِ جدّیه:
ما همیشه جوون نیستیم، مستبدانه با بدنتون تا نکنید که وقتی پا به سن گذاشتید، انتقامشو ازتون بگیره!
زیاد ورزش کنید و وظایف رو تقسیم کنید.
به به!
تلسکوپِ صاحابش!
آقا امیرحسین! مواظب باش اون پشت نشستی دس نزنی!
صاحاب داره!
ممنون.
بله درست میفرمایید ولی کیه که گوش بده.